نِوِشت

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

نِوِشت

نوشتن هیچ وقت برای من دوایِ درد و باعث آرامش نیست. که سر آغاز ایجاد دردی نو است. نوشتن تنها یک انتقال است. انتقالِ درد از خود و درون به جامعه. حالا بسته به جایگاه و تعداد مخاطبانت، این درد می تواند به یک جمعیت چند ده میلیونی تسری پیدا کند و یا تنها تعدادی کمتر از انگشتان یک دست با تو شریک شوند.
چه خوانندگانت سر به فلک بکشد و چه تویِ یک اتاق دو در سه جا بشوند، هیچ کدام وظیفه ای که رویِ دوش یک نویسنده است را کم نمی کند. که نویسنده باید زبانِ گویایِ جامعه ی خویش باشد.

مطالب پربحث‌تر

مشهد

از مشهد پست می‌گذارم. اینجا مشهد است و چند روز از پست قبلی گذشته اما در ظاهر هیچ تغییر خاصی رخ نداده است. نه درسی خوانده شده، نه کاری پیش رفته و نه آسمان رنگِ دیگری به خود گرفته است. با این حال اما حالم خوب است. ته دلم یک جور آرامش حس می‌کنم که جز در جوار امام هشتم درک شدنی نیست. با این که فردا روز آخر است و باید بعد از خوردن غذای حضرتی به اتفاق همسر محترمه از این به اصطلاح جشن ازدواج دانشجویی برگردیم، اما خیالم باز راحت شد که امامِ هشتم همیشه حواسش به ما جمع است و این را نه از پیش رفتن کارها و درس ها و... می‌شود فهمید (که همه‌ی این ها از تنبلی خودم است) و نه از دگرگون شدنِ ناگهانی! به قول دوستِ عزیزی «کسی که یک دفعه عوض می‌شود به همان سرعت ممکن است برگردد».

این خیالِ راحت و دلِ خوش بی نظیر را فقط در ظل عنایات حضرت سلطان می‌شود فهمید و بس!

  • محمد حیدری

آرامش

مشهد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Instagram