نِوِشت

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

نِوِشت

نوشتن هیچ وقت برای من دوایِ درد و باعث آرامش نیست. که سر آغاز ایجاد دردی نو است. نوشتن تنها یک انتقال است. انتقالِ درد از خود و درون به جامعه. حالا بسته به جایگاه و تعداد مخاطبانت، این درد می تواند به یک جمعیت چند ده میلیونی تسری پیدا کند و یا تنها تعدادی کمتر از انگشتان یک دست با تو شریک شوند.
چه خوانندگانت سر به فلک بکشد و چه تویِ یک اتاق دو در سه جا بشوند، هیچ کدام وظیفه ای که رویِ دوش یک نویسنده است را کم نمی کند. که نویسنده باید زبانِ گویایِ جامعه ی خویش باشد.

مطالب پربحث‌تر

ما دانشجویان دقیقا کجای بازی ایستاده ایم؟

این متن برای سرمقاله ی نشریه دانشجویی بسیج دانشکده نوشته شده. که البته بعید است استفاده کنند. فعلا گذاشتمش اینجا تا اقلا بماند.

این روزها به اقتصاد بیشتر فکر می کنم. به اقتصاد نه به عنوان چیزهایی که می خوانم ، به اقتصاد به عنوان ابزاری برای زندگی. یکی از چیزهایی که این روزها خیلی حرفش را می شنویم، قیمت نفت است. این سوال را از خیلی از اساتید پرسیدم  که حالا باید چکار کنیم؟ همه ی جواب ها کمابیش شبیه هم است. احتمالا این جواب ها را سر کلاس شنیده اید، از روزنامه ها خوانده اید و در تلویزیون دیده اید.

اما هیچ کدام از این ها من را قانع نکرد. هیچ کدام ار فحش هایی که به عربستان دادیم دلم را خنک نکرد و «تحریم» بهانه ی خوبی نبود.

سی و شش سال از انقلاب می گذرد و بیست و پنج سال است که دیگر برای دفع تجاوز کشوری،مسلحانه نمی جنگیم. با این همه اما چرا هیچ کاری ، در هیچ دوره ای برای قطع وابستگی به نفت نکردیم؟ چرا هیچ وقت نخواستیم روی پای خودمان به ایستیم و متکی به خودمان باشیم؟ این همه تحلیلگر اقتصادی.این همه استاد که همه شان بالاخره در یک دوره ای دستشان به جایی بند بوده پس چرا در همه ی این سال ها مصلحت امروز را فدای فردا کرده ایم؟ یعنی هیچ وقت به ذهنمان هم نرسیده بود که امکان دارد نفت ارزان شود که امروز نخواهیم به هزار ضرب و زور و لِفت و لیس منت این و آن را بکشیم تا اجازه ی فروش کمی بیشتر از نفت را به ما بدهند که هزینه های عمومی دولتی که حسابی گَل و گُشاد است را تامین کند؟

درد قصه از جایی شروع شد که دیدم این حرف عدم وابستگی به نفت، حرف جدید نیست. سال هاست که این مسئله دغدغه ی شحص اول مملکت است. از سال 1370 ، وقتی که هنوز بعضی از ما به دنیا هم  نیامده بودیم، و سازندگی داشت تازه شکل می گرفت؛ رهبری از عدم وابستگی به نفت حرف زد. از دانشکده اقتصاد خودمان و دانشگاه تهران و چند جای دیگر تیمی از اساتید تشکیل شد که این حرف را به کرسی بنشانند و ...

به راستی اگر آن روز این مسئله شروع به حل شدن می گرد، امروز لازم بود این قدر زور بزنیم و آخرالامر نتیجه اینکه نه چرخ سانتریفیوژ و نه چرخ زندگی مردم بچرخد؟

واقعا نقش ما دانشجوها این وسط چیست؟ چرا این قدر ترسو شده ایم که جرات نداریم از اساتید حرف بکشیم؟ چرا نمی توانیم ازشان سوال بپرسیم و بگوییم در این همه سال شما چه کردید؟ شمایی که روزی وزیر، معاون وزیر، مشاور و ... فلان دولت و فلان ارگان دولتی بودید چه کردید؟ واقعا چرا جرات ندایم سر کلاس حرف از اقتصاد مقاومتی بزنیم؟ سر کلاس های درس اگر حرفی بزنیم «غیر علمی» بودن و «ایدئولوژیک» حرف زدن است و هیچ کدامشان نمی گوید این حرف های «علمی» و «غیر ایدئولوژیک»شان چرا برای سی سال قبل دانشکده های آمریکاست؟ چرا امروز موج تغییر در سیستم آموزشی علم اقتصاد را نمی شنوند؟ چرا این تغییری که از سال 2000 شروع شد و بعد از بحران مالی 2008 اوج گرفت به این اساتید «علمی» و «غیرایدئولوژیک» نرسیده است؟ چرا ما هیچ وقت زحمت نمی کشیم خودمان باشیم به جای اینکه از روی دست دیگران کپی کنیم؟ یا اصلا چرا همیشه کپی کننده ی دستِ چندمیم؟ لااقل اگر قرار است کپی کار باشیم شرافتمندانه و دستِ اول کپی کنیم. نه با تاخیر سی ساله.

****

در پیش درآمد کتاب «چرا ملت ها شکست می خورند؟» عجم اوغلو، اقتصاد دان ترکیه ای الاصل آمریکا نشین، در مورد مصر می نویسد:«دانشگاهیان و کارشناسان مصری علت اصلی فقر این کشور را عامل جغرافیایی (مصر کشوری بیابانی است) و یا منش فرهنگی مصریان و آن هایی که کمی روشنفکرانه تر فکر می کنند نبود مشاورین با صلاحیت در رده های بالای حکومتی می دانند.» حرف هایی که ما هم از زبان اقتصادخوانده هایمان زیاد می شنویم. اما عجم اوغلو در ادامه توضیح می دهد و سعی در اثبات این مطلب دارد که حقیقت امر چیز دیگری است و حرف مردم در میدان تحریر قاهره مبنی بر اینکه فساد و بی عدالتی را عامل اصلی توسعه نیافتن مصر می دانند، به واقعیت نزدیک تر است.

نمی خواهیم این حرف را بگذاریم کنار فرمان هشت ماده ای مقابله با فساد سال های پیش و... اصلا مهم نیست که این حرف ها درست یا غلط باشد. مهم این است که نسخه ی اساتید اقتصاد ما، مانند مصر خیلی قدیمی است. اصلا چرا باید این کتاب را عجم اوغلویی بنویسد که در یک کشور پیشرفته زندگی می کند و قاعدتا باید دغدغه ی کمتری نسبت به عدم پیشرفت کشورها داشته باشد تا مایی که با این مسئله دست و پنجه نرم می کنیم، چرا هیچ کدام از اساتید ما – در طی مطالعاتش!! – به این دغدغه و مسئله نرسیده که چرا بعضی کشورها پیشرفت می کنند و بعضی نه؟

***

دبیرستان که بودیم رُس استادها را می کشیدیم. پا به پای اساتید بلد بودیم و حرف می زدیم. آن قدر که دو سه نفری از اساتید وسط سال کم  می آوردند و از مدرسه می رفتند. شاید کمتر کسی توی دبیرستان شاگرد اساتید دانشگاه بوده باشد،اما تقریبا تمام اساتید دبیرستانمان استاد دانشگاه بودند تا بلکه بتوانند جوابِ سوالاتمان را بدهند. نه این که ما خیلی شاخ بودیم و نخبه. نه. فقط نترس بودیم و به ذهنمان اجازه ی جولان می دادیم. همین ذهن پرسشگر بچه های کلاس بود که یک معلم فیزیک را وسطِ سال از مدرسه بیرون فرستادیم –چون نمی توانست جواب سوالاتمان را بدهد- و یک معلم شیمی هم که خیلی سِرتِق بود و دوست نداشت صندلی تدریسش را وسط سال ول کند را کلا بی خیال شده بودیم. برای خودش سر کلاس حرف می زد و ما هم سر کلاس چیپس و پفک می خوردیم و گعده می گرفتیم.شاید شیرین ترین خاطره ی دبیرستان این بود که اساتید بعدها می گفتند که:«ما جرات نمی کردیم بدون مطالعه بیایم سر کلاس شما»

این ها را برای تجدید خاطره نگفتم، گفتم که یادمان باشد نظام آموزش هم نظامی مبتنی بر عرضه و تقاضاست. طرف تقاضا –که ما دانشجویان باشیم- چقدر از استاد کار می خواهد؟ چقدر دغدغه دارد؟ چقدر سعی می کند با مطالعه وارد کلاس شود و از استاد سوال بپرسد؟

شاید وظیفه ی ما دانشجویان باید این باشد که این «دغدغه مندی» را به بقیه همکلاسی هایمان هم برسانیم و و همکلاسی های دغدغه مند، مطالعه ی بیشتری می کنند و سوال هایی عمیق تری در ذهنشان شکل می گیرد و این سوال ها اساتید را به مطالعه بیشتر و تولید علم وا می دارد و این امر سبب رشد می شود.

دور به نظر می رسد؟

باور کنید این قدر ها هم دور نیست...

  • محمد حیدری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Instagram