نِوِشت

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

نِوِشت

نوشتن هیچ وقت برای من دوایِ درد و باعث آرامش نیست. که سر آغاز ایجاد دردی نو است. نوشتن تنها یک انتقال است. انتقالِ درد از خود و درون به جامعه. حالا بسته به جایگاه و تعداد مخاطبانت، این درد می تواند به یک جمعیت چند ده میلیونی تسری پیدا کند و یا تنها تعدادی کمتر از انگشتان یک دست با تو شریک شوند.
چه خوانندگانت سر به فلک بکشد و چه تویِ یک اتاق دو در سه جا بشوند، هیچ کدام وظیفه ای که رویِ دوش یک نویسنده است را کم نمی کند. که نویسنده باید زبانِ گویایِ جامعه ی خویش باشد.

مطالب پربحث‌تر

و آمالی مصروفه الیک

من یک تئوری غیرقابل اثبات دارم. یک تئوری که غیر قابل اثبات بودنش با دو دو تا چهارتای ریاضی هیچ از اعتقاد من بهش کم نمی کند. آن هم این که خدا بنده اش را به هر چه بخواهد می رساند. کافی است فقط یک چیزی را بخواهی. کرامت خدا بیش از این حرف هاست که تو را به خواسته ات نرساند. مگر این که این خواسته را از غیر او داشته باشی و یا اینکه خودت هم باور نداشته باشی که خدا می تواند این خواسته را برآورده کند.

حالا این حرف را می زنم که چند ساعت تا پروازم مانده. که به یکی از آرزوهایم برسم. به اینکه یک سفر شبِ جمعه ای کربلا باشم. بروم و بیایم. حالا که -مثل همیشه- خدا را همین نزدیکی، جایی نزدیک تر از رگ گردن ، حس می کنم.
  • محمد حیدری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Instagram