نِوِشت

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

و اوست که "نِوِشت" تا ما از رویِ آن زندگی کنیم...

نِوِشت

نوشتن هیچ وقت برای من دوایِ درد و باعث آرامش نیست. که سر آغاز ایجاد دردی نو است. نوشتن تنها یک انتقال است. انتقالِ درد از خود و درون به جامعه. حالا بسته به جایگاه و تعداد مخاطبانت، این درد می تواند به یک جمعیت چند ده میلیونی تسری پیدا کند و یا تنها تعدادی کمتر از انگشتان یک دست با تو شریک شوند.
چه خوانندگانت سر به فلک بکشد و چه تویِ یک اتاق دو در سه جا بشوند، هیچ کدام وظیفه ای که رویِ دوش یک نویسنده است را کم نمی کند. که نویسنده باید زبانِ گویایِ جامعه ی خویش باشد.

مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

تاتی تاتی

اینقدر اوضاع شلوغ و پلوغ بود که نوشتن باز افتاد به مرحله‌ی بعد و نشد بنویسم. به شدت درگیر نمودارهای خرد و کلان و تقعر و تحدب منحنی‌های بی‌تفاوتی و مطلوبیت بودم و اینکه نمودار نیروی کار کِی به کدام سمت مِیل می‌کند!

از این چرت و پرت‌ها که بگذریم، می‌رسیم به کار و بار! کار و بارهایی که معلوم نیست به کجا برسد. اما خب، زندگی باید با همه‌ی کسالت بار بودنش بگذرد. همه‌ی این روزها باید شب شوند، اما نه به امید روز موعود. که هر کدام از این روزها خود موعودی است برای یک گام کوچک، برای تاتی تاتی کردن تا هدف بزرگ تر...
وقت نیست، اگر وقت کنم هم بیشتر از این تاتی تاتی کردن می‌نویسم و هم بیشتر مطالعه می‌کنم. چند وقتی است حسابی هوس کتابخوانی کرده ام و دوست دارم خلاصه داستان کتاب هایی را که می‌خوانم بنویسم. ذهنم دیگر قصه ها را خوب یادش نمی‌ماند. پیری است و هزار دردسر :)

Instagram